به همین برکت! امروز ظهر داشتم برمیگشتم خونه یدونه از این بچه ابتداییا با لبخند زل زده بود بهم!
اول فکر کردم با یکی دیگه اس. بعد دیدم وایساد.رفتم جلو...لبخند زدم:)
از بالا داشتم بهش نگاه میکردم:/ تقریبا تا زانوهام میرسید
-میای باهم دوست شیم؟
+دوست شیم:))
-اسمت چیه؟
+فاطمه! اسم تو چیه؟؟
-نرگس
بعد دیگه رسیدیم به خونمون و خدافظی کردیم!
فکر کنم خدا میخواد نرم نرم منو با تمام نرگس های کره ی زمین آشنا کنه:)
ها! عامو......برچسب : نویسنده : cairdo بازدید : 126