هفته ای که گذشت!

ساخت وبلاگ

من به معنای واقعی کلمه الان پودرم! از این همه پست نذاشتنم باید کاملا مشخص باشه

یه نفس بگیرید میخوام کل یه هفته رو براتون تعریف کنم

پنجشنبه نمیدونم چه مرگم شده بود!! هی کتاب فارسی رو میگرفتم دستم.

شوت میکردم اونور پتو رو میکشیدم رو کله ام نیم ساعت میخوابیدم

من رو تخت به حالت نیمه خوابیده درس میخونم همیشه!

و اگه ببینم حتی یه کوچولو خوابم میاد فورا میخوابم

پنجشنبه همینطوری شب شد.

با عذاب وجدان خوابیدم به خودم قول دادم فردا صبح که بیدار شدم

مثل دختر خوب تا جایی که توان داشته باشم فارسی بخونم

جمعه صبح ساعت ده شروع کردم..اولش حوصله نداشتم.

لامصب این ادبیات یه جوریِ هرچی ام جذاب باشه ولی هررررچی میخونی تموم نمیشه!

دریای نکته است:( ولی دیگه محبوری کم کم خوندم تا عصر نزدیک سی تا صفحه خوندم

شب که پرسپولیس با سپاهان بازی داشت از فرط هیجان و ذوق عضلات شکمم درد گرفته بود

ده دقیقه ی اول بازی رو که دیدم مامانم گفت بیا بریم خونه ی مامان بزرگ.

منم گفتم خب فوتبال که تنهایی مزه نمیده!

میرم خونه ی دایی که دیوار به دیوار خونه ی مامان بزرگمه اونجا فوتبال میبینم.

یا نهایتا زهرا میاد باهم جیغ جیغ میکنیم

رفتم خونه ی دایی دیدم برادر زنش اونجاستدوباره برگشتم خونه ی مامان بزرگم!

انقدر شلوخ بود هیچی نمیفهمیدم.زهرا ام که گفت من با فاطمه فوتبال میبینم!

منم برگشتم خونمونبالش در بغل ادامه ی بازی رو دنبال کردم

من اصلا نمیتونم ندارم جلوی فوتبال چیزی بخورم!!

یه سری خواستم بستنی بخورم...بستنی رو از پاکتش بیرون آوردم!

بعد یوهو احساس کردم یه چیزی خنکی داره میریزه روم

نمیدونم چه فکری کردم رفتم تخمه آفتابگردون آوردم بخورم مثلا

چشمتون روز بد نبینه! دو سه تا خوردم...بعد یوهو پوستِ تخمه فرو رفت تو لثه ام

یعنی اشکم در اومدخون اومد:/

بعد جالب اینه گفتم لثه جان بیست دقیقه بیشتر نمونده از بازی صبور باش:/

از این حجم محبت خودش خوب شد

بعد از بازی رفتم خونه ی مامان بزرگم شام خوردیم دوباره برگشتیم خونه

+زیاد بود:| حوصله داشتید برین ادامه:)

ها! عامو......
ما را در سایت ها! عامو... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cairdo بازدید : 111 تاريخ : يکشنبه 15 ارديبهشت 1398 ساعت: 3:28