چهارشنبه-پنجشنبه:)

ساخت وبلاگ

دیروز مثـل همیشـه روز فوق العاده ای بود^.^

زنگ اول زبان داشتیم امتحان لیسینگ گرفت سرِ یه سوالی انقدر با فاطمه دعوا کردیم...

آخرش دوتامون نمره ی کامل گرفتیم

زنگ تفریح یه جای جدید برای خودمون پیدا کردیم:) مناسب بحثای همیشگیمون

تـــــوی درواااااااازه من به حالت کج میشینم رو تیر دروازه ی سمت راست،منصوره سمت چپ

فاطمه هم چهار زانو میشینه وسط دروازه

بعد به پیشنهاد منصوره قرار شد یه گروه بزنیم هر دختر فوتبالی ای که میشناسم رو اد کنیم

به تعداد مساوی استقلالی و پرسپولیسی!! انقدر کل کل کنیم جونمون بیاد بالا

اگه کسی خواست عضو بشه خبرم کنهبعد کلی قش و قوس اسمشم شد پاتوق فوتبالی:)

زنگ دوم با مژگان بانو کلاس داشتیم!! بچـه ها کیک خریده بودن برای روز معلم!

AB هم اومد کامپیوتر رو روشن کرد:) بچه ها انقدر التماسش کردن یوخ به مژگان نگن!

گفت نه.کسی چیزی به من نگفته اصلا! من فقط اومدم کامپیوتر رو روشن کنم برم

آخه من که بلاخره بغلت میکنم لامصبببببب

خلاصه معلم اومد.

اولش خیلی عادی برخورد کردیم...بعد نیم ساعت چند نفر اجازه گرفتن برن آب بخورن!

یوهو آهنگ پلی کردیم و کیک رو آوردن و خیلی خوب بود:)

ولی اقدس ضد حال وارد صحنه شد گفت دست زدن ممنوع!آهنگ ممنوع!سر و صدا ممنوع!

ما ام لج کردیم و همچنان به آهنگ گذاشتن ادامه دادیم:)

موس کامپیوتر دستِ خودم بود! فلش یکی از بچه ها هم بود...

اولش آهنگ معلم ای فروغ نمیدونم چی چی رو گذاشته بودن!

به حنانـه گفتم اگه روضه ی محمود کریمی رو میذاشتی از این بهتر بود

آغــا..یهو نگاهم افتاد به آهنگِ جنتلمن ساسی

احساس کردم آخرین ضربه ای که میتونم به اقدس وارد کنم همینِ

درگ کردم...تو اون شلوغی یهو کل کلاس چرخیدن رو دیتاشو!!!

اصلا چند ثانیه همه رفتن رو هوا انقدر جیغ زدن که تو رو خدا پلی نکنننن

اینا هنوز جونشون رو دوست دارن لعنتیا

بابا این دنیا ارزشش رو نداره! عاقبت هممون یه مشت خاکه

بعدش یه عالمه عکس گرفتـیم البته من فقط بعنوان اعلام حضور

تو یکی از عکسای دسته جمعی بودم

ولی خیلی خوش گذشت:)

آتوسا رفت رو میز عکس بگیره! دیگه نتونست خودش رو کنترل کنه!!یه کوچولو قر داد حال کردیم

کیکم بریدیم و خوردیم.انقدر گنده بود که مجبور شدیم یه تیکه اش رو بندازم

شکلاتی و توت فرنگی و وانیلی بود! طی یه فرایند خیلی پیچیده:)

بعدا مشخص شد انگار بابای آتوسا درست کرده

بهش گفتم:بابات آشپزِ؟

با لبخند میگه:نه مشاور املاک داره ولی خیلی کدبانوئه

مژگان بانو از دهنش در رفت گفت فردا تولدِ مهدیارِ مهدیار پسرشه یه سالشه

یکی گفت:ما دعوت نیستیم یعنی؟:/

مژگان:میخواین بیاین من از خدامـه. تو یه باغِ مختلط

یکی:آخه آشناهای خودتون اونجان ما رومون نمیشه بیایم:|

مژگان:خب پس امروز بیاین بریم پارک بانوانیکی:آررره خیلی خوبه!! من پایه ام.

هیچی دیگه خودشون رو انداختن مهمونیِ مژگانمن که نرفتم

زنگ که خورد دوباره رفتیم توی دروازه

منصوره برامون سه تا بستنی گرفت خوردیم و یکم خاطره تعریف کردیم:)

اون زنگ تفریح به اندازه ی یک ساعت گذشت برام:) انقدر خوش گذشت

زنگ بعدش مطالعات داشتیماز ارادت من به دبیرش خبر دارید دیگه:)

رفت یه چیزی بیاره از کیفش..نمیدونم دوباره چرا این بچه ها گولاخ بازی در آوردن دوباره

باز یه عالمه عکس گرفتیم.به فاطمه گفتم بیا بریم یه عکس دو نفره بگیریم باهاش!!

فاطمه دو تا شاخ رو کله اش سبز شدگفتم بیا بریم بابا:)

آغا رفتیم...داشتم از خنده میپاچیدم به همین برکت!

یه عکس گرفتیم و دِ بـرو:/

وقتی نشستیم بعد چند دقیقه صدامون کرد گفت:عکسای شما خراب شده

بیاین یکی دیگه بگیریم:/

به فاطمه گفتم فکر کنم میخواد عکسمون رو بده باهاش تخته ی دارت درست کنن

رفتیم یه عکس بگیریم...من وایسادم سمت راستش.فاطمه سمت چپ!!

به محض اینکه خواست عکس بگیره یکی از بچه ها گفت دوتاتون خانوم رو بوس کنید!

در همین حال یه عکس بگیرینحالا مگه میتونستیم خودمون رو کنترل کنیم

بلاخره یه عکس گرفتیم و رفتیم پی کارمون:)

ظهری که رفتم خونه احساس کردم نمیدونم باید با این همه انرژی چیکار کنم:/

گرفتم خوابیدم تا ساعت 3

من نمیفهمم چرا ملت وقتی خستن میخوابن فقط!!

به قول ابولفضل خواب زندگیِ...خواب همه چیزِ

وقتی بیدار شدم...فهمیدم امروز چهارشنبه است از خوشحالی انقدر جیغ زدم تا پاره شدم

من خیلی چهارشنبه ها رو دوست دارم:)

تنها روزی که فرصت استراحت دارم:) روزی که فقط برای خودمه!

مخصوصا بعدِ هفته ی خسته کننده ای مثل این هفته چهارشنبه میچسبه!

موهامو بالا بستم! بعد سه قرن یه رژ و لاک قرمــز جیییییغ زدم:) آهنگ گذاشتم و حال کردم!

بعدش فوتبال شروع شد و نشستم به فوتبال دیدن

بعد از فوتبال حالم گرفته شد خواستم باب اسفنجی ببینم!

که دیدم باب اسفنجیام تموم شده:(

یه انیمیشن دیدم بد نبود! اسمش فکر کنم دلیر بود:/ دخترِ یکم مثل من بود:)

عصری ام تا شب با منصوره و دوست قمی اش صبا داشتیم کل کل فوتبالی میکردیم تو گروه

امروز صبح ساعت نه صبح آزمون داشتیم.

قرار بود ساعت هشت و نیم حوزه رو ببندن...

من ساعت هشت و بیست دقیقه در به در دنبال مداد میگشتم تو خونه

رفتم چادرمو سر کنم...زارررررت کشش پاره شد!

یه چادر دیگه برداشتم...سوار ماشین شدم رفتیم دنبال فاطمه!

ساعت هشت و نیم رسیدیم.

آخه نه که تجربه داشتیم...میدونستم ساعت نه هم حوزه ی امتحانی رو نمیبندن!

پارسال ساعت نه و بیست دقیقه هنوز برگه نداده بودن!

تو یه مدرسه ی خفن بود آزمون.همون پارسالیه...

بعد با زینب و امامه حرف زدیم...

محدثه اومد! جوراب نپوشیده بودشناسنامه نیاورده بود

کارت ورود به جلسه اش رو هم قیچی نکرده بود

گفت من ساعت نه و بیست و پنج از خواب بیدار شدم:/

بعدش اون یکی زینب اومد! زینب میم هم با اینکه آزمون نداشت ولی اومده بود با رفیقش!

آخه انقدر با معرفت؟

کل صد دقیقه ای که ما آزمون داشتیم نشسته بود تو حیاط مطالعات میخوند:)

البته زینب میم یکی از سرسخت ترین رقیب ها برای مرحله سوم بود!

ولی نه نفر رسیدن به مرحله سوم.اون دهم شد:))

اومد که ثابت کنه اصلا حسود نیست^^

کلا ما پنج نفری که از کلاس خودمون رسیدیم به مرحله سوم به اضافه ی زینب میم

اکیپ خرخونای کلاس رو تشکیل میدیم!! که اصلنم بخیل نیستیم

مثلا برای هم درسا رو توضیح میدیم به هم نمونه سوال و جزوه قرض میدیم.

کلا خیلی خوبیم ما:) تازه از این خرخونایی نیستیم کـه خشک و جدی ان

ما فقط هدف داریم.همین:)

خلاصه شماره ردیفمون رو بهمون گفتن و نشستیم.

من هفت بودم...فاطمه یک!

سوالا رو گذاشتن رو زمین هنوز ندیده بودم اینطوری برگه توزیع کنن

فقط چرا میذارن اون طرفی که دسته ی صندلیِ؟تیکه تیکه شدم تا برداشتمشون

نزدیک بود با صندلی چپ کنم

اصلا حوصله نداشتم سرما خورده بودم...فقط اومده بودم پاسخ نامه ام خالی نباشهD:

هرچی بلد نبودم شانسی زدم رفت!!!

نود دقیقه که شد نگاه کردم فاطمه دیدم تموم کرده!

اشاره کردم بهش:بریم؟!

آزمونش راحت بود ولی من خیلی اسکول بازی درآوردم چون حالم خوب نبود!

+دیگه بسِ...احساس میکنم شورش رو درآوردم انقدر مینویسم

+فقط اگه میشه این میکسِ رو ببینید...حالا جدا از محتوای جذاااااابش...

اولین باریِ که میکس این شکلی درست کردم.دوست دارم نظرتون رو بدونم:)

|کلیک|

ها! عامو......
ما را در سایت ها! عامو... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cairdo بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 15 ارديبهشت 1398 ساعت: 3:28