:(

ساخت وبلاگ

 

+آغا این معلما دهن مارو سرویس کردن به حضرت عباس:/

چه وضشه خو:(

اصن وختی بحث امتحانای ترم میشه یه لحظه فک میکنم دیگه نمیتونم ادامه بدم!

تصمیم به ترک تحصیل میگیرم! و کلا نا امید ترین آدمِ جهان میشم اون لحظه...

بعد کم کم به خودم دلداری میدم!

میگم غصه نخور. پارسالم یه عالمه درس نخونده موند واس میان ترم.

ولی تـو از پس همشون بر اومـدی:))

البته ریاضی رو فاکتور بگیرید

من پارسال ریاضی رو یه جوری دادم که تجدید نشم فقط

امسال میترسم بدتر شه:(

-نه عخشم بدتر نمیشه. اون دبیر ریاضی پارسالیه گاو بود:)

اوووف جدال منِ مثبت اندیش با منِ خسته ی نا امید:/

+دیروز ساعت سه عصر چشمام باز نمیشد..تمام میتوکندریام داشت از هم میپاچید:/

رفتم دو دقه بخوابم اومدن بیدارم کردن میگن پاشو بریم بیرون لباس بخریم:|

پتو رو کشیدم سرم گفتم برین واس منم از این کاموایی رنگارنگا بخرین.

که وختی چشمامو باز کردم دیدم دارم فک میکنم کاموایی نارنجی بخرم یا طلایی!

زانوهام یه دردی داشت که اشک تو چشمام جمع شده بود.

مث چی ام سرفه میکردم

رسیدیم خونه مُسَکن خوردم با لباس رفتم بخوابم...مامانم گفت امشب یکشنبه اس

همونطور خواب و بیدار گفتم که چی؟:| یا خوده خداااا نـــع

یه امشب بیخیال...سلام منم بهشون برسون!

مامانم:آرررره...همه ی درد و مَرَضاتُ بزار واس یکشنبه که من میخوام برم خونه ی فک و فامیلام

بقیش جیغ جیغ بود نفهمیدم.ولی یه جوری بود که من با چشمای بسته رفتم لباس پوشیدم:/

اونجا با چشمای پف کرده و صورت قرمز نشستم...

آغا اینا گیر دادن که اووو حتما تب داری...حالت خوش نیست برو یه سرم بزن!!

هی حالا بگو به پیر به پیغمبر من ساعت پنج صبح بیدار شدم

عین اسب کل روز رو دویدم! دیگه نمیکشم...

مگه میفهمن!!

خلاصه آغا پرتم کردن تو ماشین فرستادنم دکتر.

نیم ساعت تو بیمارستان معطل شدیم.

آخرش سی ثانیه تو مطب بودیم.یه قرص سرما خوردگی نوشت و تامام:/

گفتم من اومدم آب بخورم! گفت نه یه قرص سرماخوردگی لازم داری

ساعت دوازده خبرم اومدم کپه ی مرگمو گذاشتم

صبح مثل جهان پهلوان تختی بیدار شدم

ها! عامو......
ما را در سایت ها! عامو... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cairdo بازدید : 142 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 19:54