دل تنگ این صفحه ی سفید

ساخت وبلاگ

خدا میدونه چقدر دلم برای تق تق تایپ کردن اینجا تنگ شده. من وبلاگ نویس بودم و حتی اگه جای دیگه ای، راحت تر و بی دردسر تر بنویسم بازم وقتی وبلاگ نمی نویسم یه چیزی توی زندگیم نیست.

اول آبان تولد اتل متل آرزوی عزیزم بود و معلومه که یادم نرفت. لعنت به مسائل دنیوی که اجازه نمیده آدمیزاد نیم ساعتی بشینه رو به روی رفیق دوران کودکی و نوجوونیش و تولدش رو تبریک بگه.

دوست ندارم این وبلاگ که انقدر برام ارزشمنده بره اون ته مه های لیست وبلاگ دوستان. :)) یا حالت متروکه به خودش بگیره. جایی که یه روزی باعث به وجود اومدن عمیق ترین دوستی ها بوده.

اتل متل آرزو باید همیشه زنده بمونه، حتی اگه صاحبش زنده نباشه.

چقدر اتفاقات ریز و درشتی افتاده توی این چندماه. و اتل متل آرزو ازش بی خبره.

همین. فقط دلم برای این صفحه ی سفید بی شیله پیله تنگ شده بود. اومدم بهش بگم که من بزرگ شدم رفیق.

نمیدونم. شاید دوباره اینجا نوشتم. چیزی فراتر از روزمرگی. چیزی که لیاقت اینجا رو داشته باشه.

قول نمیدم ، چون خودم خیلی دیدم آدم هایی رو که یک روز خسته از اینستاگرام و تلگرام اومدن و گفتن جاست بلاگفا و از این به بعد هرروز می نویسم و ننوشتن. و رفتن و سال دیگه دوباره اومدن و یه پست گذاشتن و رفتن.

اگه هنوز اینجا رو می خونید ، خیلی دوستتون دارم.

ها! عامو......
ما را در سایت ها! عامو... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cairdo بازدید : 117 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 11:32