سه ساعت تمام بدون توقف داشتم برای امتحان ترم فارسی میخوندم:/ به طوری که چشمام دو دو میزد فقط دستمو سمت گوشی دراز کردم و یه رب زنگ زدم به فاطمهD: از هشت تا درس کلا سه تاشو رسونده بودم:/ ولی شادترین دختر غمگین جهان بودم شاد از این جهت که مدت ها بود اینطوری ننشسته بودم پای درس:) حتی موقع امتحانای ترم آخر پارسال=|
خلاصه که دیگه حس کردم چشمام یاری نمیده=/ داشتم به سختی میخوندم "یار بد تنها تو را بر جان زند" که گوشی زنگ خورد
فاطمه:الو سلام خوبی خوبم فردا مدرسه تعطیله خدافظ
ینی من الان خوشحال ترینمD: برم که فردا کلی کار دارم=|
ها! عامو......برچسب : نویسنده : cairdo بازدید : 117